فقط انتقاد منصفانه است که میتواند اعتبار و منزلت ما را مورد سوال قرار دهد. قبل از آنکه حتی از خود بپرسیم که آیا عقاید شخصی اصلا ارزش گوش سپردن دارد باید از روند خودآزاری که در آن همواره به دنبال تایید و موافقت او هستیم دست بکشیم. روندی که به موجب آن به دنبال عشق آنهایی هستیم که پس از بررسی رفتارهایشان پی بردهایم آن طور که باید ما را گرامی نداشتهاند.
ممکن است بیبغض و کینه دیگران را درست همانطور که مارا تحقیر کردهاند کوچک و حقیر بشماریم و در موضع انسان گریززی قرار بگیریم که تاریخ فلسه مملو از نمونههای اعلای آن است. به قول شوپنهاور، که نمونهای برجسته از انسان گریزی فیلسوفانه است:«هنگامی که به پوچ و سطحی بودن افکار دیگران، ضعقپف عقاید، پستی احساسات، آرای نامعقول و خطاهای بیشمارشان پی میبریم رفته رفته به آنچه در ذهنشان میگذرد بیاعتنا خواهیم شد... پس از آن است که درمییابیم هر آن کس که بر عقاید دیگران زاید از حد ارزش گذارد ایشان را بیش از حد بزرگ شمرده است.»
شوپنهاور در کتاب تلخیص و اقتباس اظهار میکند که هیچ چیز مثل بررسی اجمالی شخصیت حقیقی دیگران روند بهبود اشتیاق به دوست داشته شدن را توسط دیگران سرعت نمیبخشد.شخصیتی که اغلب اوقات چیززی جز درنده خویی و حماقت از آن ساطع نمیشود. او با اهانت میگوید:«در هر کشوری سرگرمی غالب ملت ورق بازی کردن شده است . همین امر میتواند سنگ محکی بر ارزش جامعه و نشانی از سقوط تمامی عیار عقاید و تفکرات آن باشد.» خود ورق بازان نیز اغلب رذل و دغلبازند:
«الحق که اصطلاح مکار حقیر برازندهی برخی از مردمان خبیث این جهان است.» و بدتر از انها مردمانی که شریر نیستند، اما کودنهایی سادهلوحاند.
اسنیپت داینامیک شما در اینجا نمایش داده میشود...
این پیام به این علت نمایش داده شده است که فیلتر و الگوی مورد استفاده را با هم ارائه نکردهاید.