صرف نظر و مشاهده محتوا

کتاب ماهی سیاه کوچولو / عطر کاج

https://www.parafstore.com/web/image/product.template/11710/image_1920?unique=77ea12c

مشخصات: 

نویسنده: صمد بهرنگی

تعداد صفحات: 40 صفحه

970,000 ریال 970000.0 IRR 970,000 ریال

قابل فروش نیست

این ترکیب وجود ندارد.

شرایط و ضوابط
تضمین 30 روزه بازگشت وجه
ارسال: 1 الی 2 روز کاری

توضیحات:

درباره کتاب ماهی سیاه کوچولو

کتاب مصورِ ماهی سیاه کوچولو یکی از داستان‌های ایرانی است که برای کودکان نوشته شده است. صمد بهرنگی این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد.

ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیدهٔ کودک در سال ۱۳۴۷ شد؛ همچنین جایزه ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلونِ ایتالیا و دیپلم افتخار جایزهٔ دوسالانهٔ براتیسلاوای چک‌اسلواکی برای تصویرگری کتاب کودک را در سال ۱۹۶۹ دریافت کرد.

برخی افراد، این داستان را بیانهٔ غیررسمی و مانیفست سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران می‌دانستند و برخی نیز این ادعا را رد کرده‌اند.

قصهٔ ماهی سیاه کوچولو درمورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر می‌کند و سفری دور و دراز را با تجربه‌هایی گوناگون برای رسیدن به رهایی آغاز می‌کند.

افتخارات ادبی زیر برای کتاب حاضر باقی مانده است:

- کتاب برگزیدهٔ کودک در سال ۱۳۴۷

- برندهٔ جایزهٔ ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا

- دیپلم افتخار جایزهٔ دوسالانه براتیسلاوای چک‌اسلواکی برای تصویرگری کتاب کودک در سال ۱۹۶۹

خواندن کتاب ماهی سیاه کوچولو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب ماهی سیاه کوچولو

«شب چلّه بود. ته دریا ماهی پیر دوازده هزار تا از بچّه‌ها و نوه‌هایش را دور خودش جمع کرده بود و برای آن‌ها قصّه می‌گفت:

«یکی بود یکی نبود. یک ماهی سیاه کوچولو بود که با مادرش در جویباری زندگی می‌کرد. این جویبار از دیواره‌های سنگی کوه بیرون می‌زد و در ته درّه روان می‌شد. خانهٔ ماهی کوچولو و مادرش پشت سنگ سیاهی بود؛ زیر سقفی از خزه. شب‌ها، دو تایی زیر خزه‌ها می‌خوابیدند. ماهی کوچولو حسرت به دلش مانده بود یک دفعه هم که شده، مهتاب را توی خانه‌شان ببیند!»

مادر و بچّه صبح تا شام دنبال همدیگر می‌افتادند و گاهی هم قاطی ماهی‌های دیگر می‌شدند و تند تند، توی یک تکّه جا، می‌رفتند و برمی‌گشتند. این بچّه یکی یک‌دانه بود ـ چون از ده‌هزار تخمی که مادر گذاشته بود ـ تنها همین یک بچّه سالم در آمده بود.»