کتاب هرگز به جایی نمی رسد / مارک رندولف / میلکان
اکنون خرید کنین
هر روز در ماشین ایدههایم را برایش میگویم. قصد دارم قانعش کنم تا به من ملحق شود و در مقامِ سرمایهگذار یا مشاور کمکم کند. میتوانم بگویم تا حدی کنجکاو شده است. او برای بازخورددادن به من رودربایستی ندارد. میتواند بهراحتی هرچیز خوب یا بدی را تشخیص دهد.
و ایدههایی که صبح پشت فرمان میگویم؟ بیشترشان ایدههای بدیاند.
رید این را هم مثل ایدههای دیگرم رد میکند. او گفت: «شدنی نیست، مبتکرانه نیست و هرگز جواب نمیده.»
همانطورکه پشت یک کامیون حامل ماسه متوقف میشویم، میگوید: «تازه، محبوبیت بیسبال بین جوونها داره کم میشه.» کامیون ماسه به سنخوزه میرود، جاییکه ماسهها درنهایت برای ساخت جاده و ساختمانها در سیلیکانولی به بتن تبدیل میشوند.
«نمیخوام از همین اول کار گیرِ مشتریهای روبهکاهش بیفتم.»
میگویم: «اشتباه میکنی» و توضیح میدهم که چرا اشتباه میکند. من هم تحقیق کردهام، از میزان فروش کالاهای ورزشی آگاهی دارم و به تولید چوبهای بیسبال هم نگاهی انداختهام. میدانم هزینهٔ مواد اولیه چقدر است و خریدن و بهراهانداختن دستگاه تراش چقدر پرهزینه است و بله، ممکن است من با این ایده ارتباط شخصی داشته باشم؛ چون پسر بزرگم تازه اولین فصلِ لیگ را گذرانده است.