کتاب غیر ممکن ممکنه /ماری فورلئو / میلکان
اکنون خرید کنین
مادر من مانند بولداگ سرسخت است، مانند جون کلیوِر است و مثل رانندههای کامیون فحش میدهد. پدر و مادرش الکلی بودند و در خانههای خیریهٔ دولت در نیوآرک بزرگ شد. از روی ضرورت یاد گرفت چطور یک دلار را مدتِ بیشتری نگه دارد و یکی از کوشاترین و باهوشترین افرادی است که تابهحال ملاقات کردهاید. او به من گفت بهندرت احساس دوستداشتنیبودن، ارزشمندبودن یا زیبابودن داشته، اما سر قولی که به خودش داده، مانده است: وقتی بهاندازهٔ کافی بزرگ شد، راهی برای زندگیِ بهتر پیدا خواهد کرد.
یادم میآید بچه که بودم، تمام کوپنهای روزنامهٔ یکشنبه را میبریدیم. او راههای مختلفِ پساندازکردن را به من یاد داد. مادرم به من یاد داد اگر حواسم باشد و رسیدِ خرید را برای شرکتها بفرستم، آنها برایم اقلام رایگان میفرستند، چیزهایی مانند کتاب آشپزی یا وسیلهٔ آشپزی. یکی از داراییهای باارزشِ مادرم رادیوی ترانزیستوریِ کوچکی بود که از آبپرتقال تروپیکانا۴۹ مجانی گرفته بود. رادیو به اندازه و شکل و رنگِ پرتقال بود و آنتن راهراهِ قرمز و سفیدی داشت که مانند یک نی به آن چسبیده بود. او عاشق این رادیو بود.