کتاب آدم اول / نیلوفر
نویسنده: آلبر کامو
مترجم: منوچهر بدیعی
نشر: نیلوفر
تعداد صفحات: 367
اکنون خرید کنین
شرایط و ضوابط
تضمین 30 روزه بازگشت پول
ارسال: 2-3 روز کاری
رمان در مورد ژاک کورمری از زمان تولد تا سالهای دبیرستان (متوسطه)، در الجزیره است. به دور از وزن ذهنیت و فلسفهٔ کارهای ابتداییش، کامو خواسته که این رمان پر از "اشیاء و اجسام" باشد. این رمانی است از چیزهای اساسی و ضروری: کودکی، روزهای مدرسه، زندگی جسم، نیروی خورشید و دریا، عشق پر نقش و نگار پسری به مادرش و جستجو به دنبال پدری گم شده. در عین حال این داستانی است در مورد گروههای مردم در سرزمین پهناور و نه چندان مهمان نواز آفریقا؛ در مورد روابط پیچیدهٔ یک سرزمین مادر با مردمانش؛ در مورد تاثیر نزدیک جنگ و دگرگونیهای سیاسی.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
وقتی که هوا یا حال و حوصله شان اجازه نمیداد، به جای دویدن در خیابانها و زمین بایر اول در راهرو خانه ژاک جمع میشدند. از آنجا، از دری که ته راهرو بود به حیاط کوچک گودی که دیوارهای سه خانه دور آن را گرفته بود میرفتند. در ضلع چهارم حیاط از دیوار باغی شاخههای درخت نارنج بزرگی رد میشد که هر وقت شکوفه میزد بوی عطر از تمام خانه های نکبت زده بالا میرفت، از راهرو بیرون میزد یا از راه یک پلكان سنگی پایین میآمد و به حیاط میرسید. در یک ضلع حیاط و نیمی از ضلع دیگر آن ساختمانی به شکل مثلث قائم الزاويه بود که آرایشگر اسپانیایی که در خیابان دکان داشت در آن منزل گرفته بود و یک خانواده عرب که زن خانواده بعضی از غروبها در حیاط قهوه بو میداد. در ضلع سوم حیاط، اجاره نشینها توی قفسهای بلند لکنتهای که از نرده و چوب ساخته شده بود مرغ پرورش میدادند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
وقتی که هوا یا حال و حوصله شان اجازه نمیداد، به جای دویدن در خیابانها و زمین بایر اول در راهرو خانه ژاک جمع میشدند. از آنجا، از دری که ته راهرو بود به حیاط کوچک گودی که دیوارهای سه خانه دور آن را گرفته بود میرفتند. در ضلع چهارم حیاط از دیوار باغی شاخههای درخت نارنج بزرگی رد میشد که هر وقت شکوفه میزد بوی عطر از تمام خانه های نکبت زده بالا میرفت، از راهرو بیرون میزد یا از راه یک پلكان سنگی پایین میآمد و به حیاط میرسید. در یک ضلع حیاط و نیمی از ضلع دیگر آن ساختمانی به شکل مثلث قائم الزاويه بود که آرایشگر اسپانیایی که در خیابان دکان داشت در آن منزل گرفته بود و یک خانواده عرب که زن خانواده بعضی از غروبها در حیاط قهوه بو میداد. در ضلع سوم حیاط، اجاره نشینها توی قفسهای بلند لکنتهای که از نرده و چوب ساخته شده بود مرغ پرورش میدادند.